آن باده ی انگور نبود

ساخت وبلاگ
راز میگویم و من سرزده و حیرانم
باده عشق به من داد از آن عطشانم

فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشید
حالیا میروم و در دو جهان پر رانم

سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیست
او دمی داد که در رقص و طرب سییالم

گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبود
گفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
کوچ...
ما را در سایت کوچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehasannazemf بازدید : 241 تاريخ : سه شنبه 28 اسفند 1397 ساعت: 11:28