تا سحر وصف تو و مستیه در کوی تو بود
من مسکین به تمنای تو ، شعری گفتم
صله ای پیر مغان داد ، که از سوی تو بود
محو در معرکه بودم قدحی هم در دست
ساقی آمد که می اش ، راه به آسوی تو بود
خم وحدانیه عشقت ، به فنا برده تمامیه مرا
حیرتی ماند و عجب ، کین همه جادوی تو بود
کوچ...برچسب : آسوی, نویسنده : ehasannazemf بازدید : 249