کوچ

متن مرتبط با «چشم بیمار تو را دیدم» در سایت کوچ نوشته شده است

سر بی قرار من ، تو

  • به قمار عشق من، توسر بی قرار من ، توهمه سایه ها فریبندهمه سایه سار من ، تونگران ناز لیلی سر اواره مجنونسر من کسی نداردهمه سر بهانه ام ، توسر اینکه گشت شیدابه دو جام وصل عارفمن ازین هوا که مستممی و پیمانه ی من ، تودگران خبر ندارندز نوای ساز مطربمنه با خبر سمائیمرکز طواف من ، تو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اسرار عشق

  • کاش که این ساده دل عاشق و رسوا نبودکاش که چشمان تو این همه زیبا نبودکاش رها میشدم از غم دلدادگیصورت آن آشنا این همه بیتا نبودگرد جهان گشتم و غیر تو ام خواست نیستکاش که لبهای تو شککر و حلوا نبودگفتمش این راز و از خون جگر ها که رفتگفت که اسرار عشق حل معما نبود, ...ادامه مطلب

  • تو بهار منی

  • تو نو بهار منی همیشه کنار منی در اوج بی قراری من تویی که قرار منی   صدای پای نسیم مرا به خاطره برد میان خاطره ها  تو در خیال منی   در این مسیر خطیر پر از شرارت و گیر تو آمدی چون شمس و دستگیر من   خبر نداشت به عشق زلال می شود آب در آن میس و جامی که می دهد صنمی  , ...ادامه مطلب

  • در راه حقیقت باش

  • در وصف نمی اید زیبایی چشمانتدر فهم نمی گجد آن زلف پریشانتباز عقل ربود ازمن آن طره ریزانتسالک ز چه رو ماندی بازای که می خوانتیک وعده ازو غافل چونی که نمی ارزداین عمر بدون آن تابی که به مژگانتدر عشق مجالی نیست چون عقل خیالی نیستدر راه حقیقت باش تا زنده شود جانت, ...ادامه مطلب

  • نگاه تو

  • نگاه تو ، برای من تمام عاشقانه هاستو حال من ، حال خوش ترانه هاستتو آمدی به این تنم ، چو جان تازه آمدیهوای تو برده مرا ، چه بی بهانه آمدینگاه کن ببین که من ، چگونه بی قرار توپرسه به کوچه ها زدم ، به شوق خاطرات تونفس درون سینه ام ، حبس شد و تو میرسیمنم که چشم می شوم ، خیره به قاب اطلسی, ...ادامه مطلب

  • راز نی

  • گویم از راز نی و از سوختنگویم از جان را به پایش ریختنگویم از موجی ، میان موج هاعاقبت دریا شدن ، بعد از تمام اوجهاگویم از شمسی که راهم را گشوداز دو چشم بر شرر ، از لحظه شکر وجودگویم از هر ، اربعینی که , ...ادامه مطلب

  • عشق انگار تو را میخواهد

  • بر سر کوی خیالش منشین ، شیداییای سبک بال بپر عشق تو را میخواهدخرقه از تن بکن و جامه بدر خویش بجوبه خودآ و به خدا عشق تو را میخواهداز ازل محرم اسرار تو بودی و تو باشعشق انگار ، تو را میخواهدمنتظر مانده به کویی نگران تو نگارین دلداریاره خممار تو را میخواهد, ...ادامه مطلب

  • تمام عشق من به تو

  • تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین, ...ادامه مطلب

  • مست به مینای تو

  • شهره آفاق عشق گشته ام از عشق تورفته ام اندر سما کوی به کوی ، کوی توگر نتوانم رسم خرده بر این خاک نیستخاکی بی مقصدم واله و مفتون توگفت شبی مطربی در طرب آ و بخوانخواندم از آن شب به عشق هر نفس از روی توگر که نشانم دهی یا که دهی از سبومن به جهان خرم ام مست به مینای تو, ...ادامه مطلب

  • که ز چشم تو شد آغاز

  • چه خوش و آب و رنگ عشقی که ز چشم تو شد آغارچه بلند و در چه اوجی استبه خیالت ای گل آوازبه هوای کویت این بارصنما کجا روم بازنه ، بدان ، دوا نگردم به طبابت طبیبانکه سرم شده هوایی و تویی علاج این رازچو به دام عشق گشتم نشود رها عنانم و هر آن عنان ببازم و به دام بسته ام باز چه شود شوی دوباره تو به کوی ما خرامانکه دمی نیاز دارم به نگاه های پر ناز, ...ادامه مطلب

  • سر چشمه پاکی

  • تو شبیه آفتابی گرم و ساده و صمیمیتنه من اسیر سرما ، پر زخمای قدیمیننوشتم از تو عشقم حتی خوابتم ندیدمولی من با هر نگاهت پر به آسمون کشیدممیگم این شعرای نابو بس که رویامون قشنگهولی اخرش جدایی سهم من یک دل تنگهمن نمیرسم به خورشید قفسم زمین خاکیببر و بازم رهام کن توی سرچشمه پاکی, ...ادامه مطلب

  • مضراب

  • شراب سرخ لبهایت دوای درد بی درمانقمار عشق می خواهمنگاهی از تو ، از من جاندرین بازار دلخواهان ندارم تحفه ای قابلبیاور باده را کاملحساب و عقل کن باطلبه کوی می فروشانتمن آن مدهوش و حیرانمدمی از عشق میگویم دمی از یار میخوانمصفای بزم مطرب رانباشد هیچ میزانی که من از خود برون گشتمبه ضرب آن غزل خوانی, ...ادامه مطلب

  • اشراق

  • روزی عاشق شوم و باز به معشوق رسمسر به سودای تو دارم می شود زود رسمدر غلامیه تو ماراست مقامی که به صد شاهی نیستگو که تسبیه چه گویم که به معبود رسممیرود قافله عمر چو باد و زتو غافل ماندمفیضی قدسیه تو را می طلبم تا که به مقصود رسمکاش میشد که شبی یار به فریاد رسدتا به اشراق حضورش من بی خواب رسم, ...ادامه مطلب

  • در حال حضور تو

  • ای مسلخ عشق تو ، شیدایی و شور ماپیدا شده طور ما ، از نور حضور تووصل است به جان ما ، سودای دو چشمانتوصفی نتوانم گفت ، از عمق نگاه توبر کعبه دل گشتم ، پا تا به سرم خواهشای نقطه پایانی ، یک لحظه عبور توگفتند نگو از او بی پرده وعریانترگفتم که چه باک از سر ، در حال حضور تو,حضور ...ادامه مطلب

  • ومن راز این راز

  • نمیدونم این حس همین حس پروازکجا در وجودم چگونه شد آغازنمیدونم اونجا کجای زمان بودکه پروا نکردم ز سودای پروازتو پروانه گی ها توی خستگی هاتو اوج و فرودم تو شمعم شدی بازکنار سپیده ، یه کم بی قرارمنشونی ز شب نیست منم راز این راز, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها