کوچ

متن مرتبط با «کوچه بی نام» در سایت کوچ نوشته شده است

سر بی قرار من ، تو

  • به قمار عشق من، توسر بی قرار من ، توهمه سایه ها فریبندهمه سایه سار من ، تونگران ناز لیلی سر اواره مجنونسر من کسی نداردهمه سر بهانه ام ، توسر اینکه گشت شیدابه دو جام وصل عارفمن ازین هوا که مستممی و پیمانه ی من ، تودگران خبر ندارندز نوای ساز مطربمنه با خبر سمائیمرکز طواف من ، تو بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بگریزم و بیایم

  • نه ازین سفر توانم بگریزم و بیایمنه توان دور بودن ز تو دلربای دارمنه شود که بی تو باشم سر لحظه مناهی نه قضای عشق خواهد که فنا شود تباهینه صدای دل نشینی که شبیه ساز مطربنه نوای بس حزینی که بگوید از نواقبنه بدانم و بفهمم که تویی ورای فهممنه به سوگ جان نشینم که رود خیال مبهمدر عدم بنشسته بر بال وجودچند روزی آمدم اندر هبوط, ...ادامه مطلب

  • بی سر برود سوی خدا

  • دوش آمد به برم رقص کنان رقص سماگفتمش این که , چه حالیست چه حالید شماصحبت پیر مغان را به که گویم به که گویم , که مگوستراز اهل دل واهل دل و اسرار خداسر بر آورد نگاری ونگاری که به بزمم بنشستگفت سالک بنگر آینه راصوفیه کاشف اسرار شمایید شماسر زدن بر سوی کویش نتوانم ، نتوانم دیگراین طریقیست که بی سر که بی سر برود سوی خدا, ...ادامه مطلب

  • بیا

  • چون مست وحیرانم بیا ، ای عشق عطشانم بیاای جرعه بر جانم نشین ، ای شعر بارانم ، بیاتفسیر کردند از ازل ، عشق تو تفسیری نداشتآن اینه بی پرده بود ، آن خواب تعبیری نداشتای قدسیان افلاک را ، در می نوردم با شمااین وصل ممکن می شود در حلقه برد و سماصورت گری آمد ز چین گفتا که معشوقت کجاستگفتم که او پنهان شده در معنی آیینه هاست, ...ادامه مطلب

  • باده از انگبین

  • مستم ازین جام می ، باده ای از انگبینشور مرا تازه کن ، در دل و جانم نشینعشق تو باشد دوا ، بر دل مجروح مننیست چو درمان مرا ، معجزه ای کن همینمی طلبد یک دله ، خیز و بتان را شکناز سر بازاری ات ، کار جهان را فکنچون که شوی یار ما ، هیچ غمت یار نیستجز غم دوری ما ، بر دلت اصرار نیست, ...ادامه مطلب

  • در اوج بارانم بیا

  • ای سحرگاه من و ای صبح بیدارم ، بیاچشمهایم منتظر ، ای منجی آخر ، بیامیشود پر وا کنی در سایه ات ماوا کنمهمچو سیمرغی و در سودای پروازم بیاکاش دلتنگی به وصل آخر رسد ناجیه ماتا به شوق روی تو ،هم جان و دل بازم بیانی نزن مطرب، ببین دل تنگیم لبریز شدگریه دارد این هوا ، در اوج بارانم ، بیا ۹۶/۰۵/۱۹ ۰ ۰ حسن ناظم ,اوج,بارانم,بیا ...ادامه مطلب

  • بی نعل شدم بر طور

  • ای راز هویدا شو ای قافیه پیدا شوای شعر طرب انگیز اندر دل شیدا شوجامی ز خم وحدت ما را زجهان بردهای حال خوش مستی درمان غم ما شویارم به کجا یابم بی خور شده بیخوابمبی نعل شدم بر طور ای نور هویدا شوپیمانه ز سر رد شد بس شور به جان آمدساقی تو مدد فرما مطرب تو مداوا شو, ...ادامه مطلب

  • لیلای بی تاب

  • در این پیمانه روشن شد تو می مانی و من تنهاکی از هم ما جدا بودیم چه وهمی بود این دنیابه اصل خویش خواهم شد پس از وصلی که در راه استتمام راه با من بود نگاه چشمت ای زیبا به پروانه شبی گفتم حذر کن از خیال شمعبه من خندید و رازش گفت منم چون او شدم شیدابرای وصل میخواند کمندش بسته بر جانممن آن لیلای بی تابم و او یک عاشق تنها, ...ادامه مطلب

  • گفت منادی ام بیا

  • در نبرد جان ز خطر مرغک بی بال و پریآخر این قصه مرا پر بده از هر خطریبال و پرم بده به عشق باور پرواز توییچون به حقیقت آمدم سوره اعجاز توییدر پس هر سلام من هزار خواهش است و نیستجز تو دگر بهانه ای خواهش آخرم توییگفت منادیم بیا گفتمش این چه گفتگوستهرچه نگاه میکنم من نه منم بلکه تویی, ...ادامه مطلب

  • ساقی بیدار مرو

  • یار مرو یار مرو ، دلبر و دلدار مروبیش میازار و مرو ، بر سر بازار مروجمله خریدار منم ، بنده به دلدار منمبند دلم پاره مکن ، در پی اغیار مرومن به نیازت شده ام سر به نمازت شده امصاحب اسرار مرو ، سجده کنم زار مروگفت سخن با من ومن مست شدم از سخنشای بت خممار مرو ، ساقی بیدار مرو, ...ادامه مطلب

  • بیدار هاست

  • نوشم از آن باده ای کز خم بیدار هاستتا به سحر می ، زدن عادت دلداده هاستگفت تو را محتسب ، حد دمادم زندشرب تو در پیش خلق باعث این ماجراستگفتمش آن ماهرو پاک به دامم کشیدهر شب مستی پر از صحبت آن دلرباستهر که بر این در نشست ، عاقبت او در گشودچون که شدی مبتلا ، حال خوش اندر فناست, ...ادامه مطلب

  • محتاج طبیبانم

  • محتاج طبیبانم سرگشته و حیرانمافتاده به دام عشق شوریده و عطشانمدر میکده پرسیدند کو ساغر و پیمانتگفتم که دلی دارم گر عقل پریشانمآن یار نظر بازم برقی به نگاهش هستکان آتش پنهانش در خویش بسوزانمگفتند تو مجنونی پس در پی لیلاییگفتم به شراب عشق هم لیلی و مجنونم, ...ادامه مطلب

  • بی نشانی

  • چو از آن شراب نوشی همه دار می فروشیکه شراب جاودانی به فنا دهد جهانینه دگر گلایه داری نه سری که جهل گوییتویی و تو و تو و تو نه منی درین میانیبگذشت عمر و ماندم همه در خیال رویشچه خوشا دمی بگذشت به سجود آسمانیسر هر صلات دیدم که تو خواندی و مقیممسر سفره های رحمت به شراب بی نشانی, ...ادامه مطلب

  • سجده بی انتها

  • جام به دستم دهی ، درک الستم دهیمستی آن لحظه را ،خود که شکستم ، دهیشور تو چون میبرد، بلبل بی تاب راشعله به جان میزند، عارف بی خواب راحرف نگویم گزاف، شاهد اکبر توییمن نه منم ، گر منم ، عشق مکرر توییمسند دل محضرت ، جان به فدا در فناما به خدا می کنیم ، سجده بی انتها, ...ادامه مطلب

  • چشم تو بی خواب بود

  • عشق تو آنم ربود ، سر به سرم در سجودشعله به جانم کشید ، وحدت اندر وجودمن که به خوابم ولی ، چشم تو بی خواب بودهر که به دامت نشست ، تشنه و بی تاب بودکشته این ماجرا ، عقل به بازی گرفتتا که به دامش رسد ، در طلب ناب بودشاهد غیبم رسید ، گفت مشو نا امیدراه خرابات عشق ، آتش و هم آب بود,چشم بیمار تو شد,چشم بیمار تو را دیدم,چشم بیمار تو را دیدم و ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها