کوچ

متن مرتبط با «چو عضوی به درد اورد» در سایت کوچ نوشته شده است

مطرب بزن به سازی

  • مطرب بزن به سازی ، ساقی بریز باده من رفته ام بسویش ،مردانه سر نهاده گویا بی تو مجنون ، حال طرب ندارد شاید که بی تو لیلا ، هجران به دل فتاده گر مدعی بداند ، سرر منو تو چون است دست عجب بیاید ، وا سازد این افاده در پرده چون نگه کرد ، سالک ندید چیزی جز خود خدا و مطرب در کثرت اوفتاده بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو بهار منی

  • تو نو بهار منی همیشه کنار منی در اوج بی قراری من تویی که قرار منی   صدای پای نسیم مرا به خاطره برد میان خاطره ها  تو در خیال منی   در این مسیر خطیر پر از شرارت و گیر تو آمدی چون شمس و دستگیر من   خبر نداشت به عشق زلال می شود آب در آن میس و جامی که می دهد صنمی  , ...ادامه مطلب

  • به سر دار شدم

  • چونکه دلدار تو بودی به سر دار شدمدر پی عشق تو بودم با تو بیدار شدمگفت ساقی می و مطلب به تمامت دادمگفتم از انچه تو دادیست گرفتار شدمصبر ایوب ندارم که به وصلت برسممن اسیر چشم آن مطرب خممار شدماربعینی بگذشت از غم هجران فریادنرسیدم به تو و باز به تکرار شدم, ...ادامه مطلب

  • تمام عشق من به تو

  • تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین, ...ادامه مطلب

  • مست به مینای تو

  • شهره آفاق عشق گشته ام از عشق تورفته ام اندر سما کوی به کوی ، کوی توگر نتوانم رسم خرده بر این خاک نیستخاکی بی مقصدم واله و مفتون توگفت شبی مطربی در طرب آ و بخوانخواندم از آن شب به عشق هر نفس از روی توگر که نشانم دهی یا که دهی از سبومن به جهان خرم ام مست به مینای تو, ...ادامه مطلب

  • درد عشق

  • به نای بلبلی غریب که سر سپرده بر عدمنفس بده به چه چهم که بی تو پژمرده شدممگر نبود حکم عشق حکم وصال عاشقانپس از چه روست این فراق چرا سزاست بار غمگفت به من منادیت که راه توست مستقیمولی ببین که گم شدم هر نفس آواره شدمسر چو به پای عشق تو به هر قصیده باختمروا نبود درد عشق ، که در غمت شناختم, ...ادامه مطلب

  • نه به بند باده باشم

  • نه سری که سر گذارم به سرا و سایه بانش نه دلی که دل ببازم به فنای جاودانش نه خودی مانده خدایا و نه خیالی از دو چشمش نه شود شوم روانه ز شعاع تار مویش نه توان تاب دارم به تمامی طوافش نه سزاست سوز و حسرت چو نمیرسم به قافش نه به بند باده باشم نه اسیر می ، فروشش نه رها شوم ز عشقش چو غلامه حلقه گوشش , ...ادامه مطلب

  • چون قطره که دریا شد

  • چون هم نظرش گشتم ، آن شور هویدا شد در باب طلب بودم ، معشوق که پیدا شد من مست نبودم از ، آن جام اهورایی با ساغر عشق آمد ، این قائله برپا شد گفتند نمیابی ، یک سجده به جا ماندست عاشق که شدم او هم ، در سجده یکتا شد حق خواست که آدم شد ، در کثرت آدم ها با عشق یکی گردند ، چون قطره که دریا شد, ...ادامه مطلب

  • تجربه ها جدال ها

  • هوای عشقت ، به سرمنگاه توست ، در نظرمببین که آواره شدمکوی به کو ، در سفرمبده نجاتم ای صنماسیر و در بند تنمبگو چگونه پر زنمکه سر به جنت بزنمرانده مرا ، گناه منتو می شوی پناهمپس از همه جدال هاتو می شوی گواهمبه سان عشق اولین که در ازل ، شناختمبه عشق میرسم به توزمانه بی خود شدنم, ...ادامه مطلب

  • به نور دل

  • در این دریای بی ساحلچه تنها مانده ای ای دلدر این پرواز بی مقصدنمی یابی از او منزلمگر می شد قدم برداشتدر این وادیه پر وحشتبدون درک عشق اوتقلا هاست بی حاصلروم اما طلسم غم مرا بر خاک میخواهددلی دارم پر از اشراقسر اما در تب باطلاگر باز آید آن عیسیدمش ما را رها سازدتمام سر فدا سازمبه اعجازش به نور دل, ...ادامه مطلب

  • راه به آسوی تو بود

  • خواب دیدم که به بزمی سر و سودای تو بودتا سحر وصف تو و مستیه در کوی تو بودمن مسکین به تمنای تو ، شعری گفتمصله ای پیر مغان داد ، که از سوی تو بودمحو در معرکه بودم قدحی هم در دستساقی آمد که می اش ، راه به آسوی تو بودخم وحدانیه عشقت ، به فنا برده تمامیه مراحیرتی ماند و عجب ، کین همه جادوی تو بود,آسوی ...ادامه مطلب

  • به درس عدم مانده ام سالها

  • خوشا آرمیدن به بازوی عشقهمیشه نشستن سر کوی عشقکنار تو شبها سحر می شودو من غرق بازی و جادوی عشقنگاهت مرا متصل می کندبه دریای ژرفی فراسوی عشقبه درس عدم مانده ام سال هاچو بستند دل را به گیسوی عشق, ...ادامه مطلب

  • به غمزه ای فدا کنم

  • تا تو به خواب من شدیبی خور و خواب گشته امشرب مدام من شدیمست و خراب گشته امدر طلبت دمم نبودتا که تو را صدا کنمزخمه به ساز دل زدیتا که خدا خدا کنمگویمت از فراق و تووعده قدر می دهیقدر من آن زمان بودکه طرره از تو وا کنمفاش نمیشود که ماعاشق و معشوق همیماگر که در کوی تو جانبه غمزه ای فدا کنم, ...ادامه مطلب

  • جان به ثواب میرود

  • دل سوی یار میرود ، غنچه به بار میرودطرف سبکبالی و عشق ، مرغ هزار میروداو به طرب نواخته ، سازه من پیاله زنگرچه پرم ازین طرب ، دیده بر آب میرودحال خوشیست عاشقی ، من نه منم هست توییدیده ام این وادی و سر ، پاک به باد میرودگفت مرا بخوان شبی تا که شوم به منزلتجان بدهم به پای او ، جان به ثواب میرود, ...ادامه مطلب

  • پر پرواز منو به من بده

  • پر پرواز منو به من بدهنت های ساز منو به من بدهمیخونم بازم برات از ته دلچشمای بازم رو باز به من بدهنمیدون مقصدم کجاست بگوکشف این راز منو به من بدهتو پریشونی دنیام ، بطلبپر پرواز منو به من بده, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها