خواب دیدم که به بزمی سر و سودای تو بودتا سحر وصف تو و مستیه در کوی تو بودمن مسکین به تمنای تو ، شعری گفتمصله ای پیر مغان داد ، که از سوی تو بودمحو در معرکه بودم قدحی هم در دستساقی آمد که می اش ، راه به آسوی تو بودخم وحدانیه عشقت ، به فنا برده تمامیه مراحیرتی ماند و عجب ، کین همه جادوی تو بود,آسوی ...ادامه مطلب